دنیایی که دیگر یارای دیده شدن با نگاه تو را نداشته باشد.به چه کار آید
سکوت کردن از سخن گفتن دشوارتر
سخن گفتن از سکوت کردن دشوارتر
عکس آنهمه مهر و بزرگی را با حافظه ام قاب گرفته ام و توی طاقچه ی دلم آنجا که اسرار راه دارند مقابل دیدگانم نهاده ام تا بخاطر بسپارم نهایت آرزوی من کجاست.تا آنجا که تبدیل شوم به بیدار دلی چون خودت.
و شاید این انتقام شایسته ای باشد برای چون منی بی دست و پا، از آنهمه بی سر و پا.
کاش پیش از نبودت بیدار شده بودم داغ غفلت کم از داغ ستم دیدن نیست
درباره این سایت